ما فامیل خوبی داشتیم

ژانویه 26, 2010 at 8:27 ب.ظ. 15 دیدگاه

ما فامیل خوبی داشتیم. یک حیاط پر از نخل و لیمو و نارنج. عصر ها که می شد مادر بزرگ چای شش فیل دم می داد  و روی سکوی جلو خانه حصیر پهن می کرد و منتظر می ماند تا بابا و عمو ها از فوتبال برگردند. آن زمان برق نبود. خورشید که می نشست و همه جا تاریک می شد، بوی ادویه و پیاز داغ همه حیاط را پیچیده بود. دور هم شام می خوردیم و تا اخر شب گپ می زدیم. اما جنگ که شد عمو هفت ماه هفت ماه منطقه بود، بابا هم زیاد فرقی نمی کرد. دیگر کسی نبود که به بهانه حضورش عطر چای فضای خانه را پر کند. فقط دلهره بود و اضطراب. ترس بود و وحشت.

ما فامیل خوبی داشتیم. عمو طنز عجیبی داشت. خوش بودیم. شب ها دور هم می نشستیم حرف می زدیم. می خندیدیم. یک حیاط بود و کلی  اتاق. یک حیاط بود و کلی بچه قد و نیم قد. تو سرو کله هم می زدیم. اما دلمان خوش بود. یک حیاط بود با هزار تا خاطره.

ما هنوز هم فامیل خوبی داشتیم. اما جنگ که تمام شد یکی از اعضای آن خانه بر نگشت.  معادلات بهم خورد. نمی شد نبودش رو احساس نکرد. مادر بزرگ چشم به راهش بود. هیچ وقت شب ها در حیاط قفل نمی کرد. روی هم میگذاشت. می گفت گم کرده دارم. و فقط مثل یعقوب اشک ریخت و یوسفش به انتظار می نشست.

ما دیگر فامیل خوبی نداشتیم. فصل انجیر و  خارک که می شد عمو لب نمی زد. می گفت بی برادرم صفا نداره. نمی خورم و بر می گردد. غم داشتیم. به زور می خندیدیم. جو سنگین بود. وقتی هم که دور هم جمع می شدیم  می ترسیدیم به خاطرات گذشته فلاش بک بزنیم. یکی غایب بود. یک عضو ثابت همه ساعات خوش دیروزی.

ما فامیل خوبی داشتیم اما حیف. دیگر نیست

Entry filed under: Uncategorized.

نگفتي ما چه كنيم ؟ عمو زنجیر باف

15 دیدگاه Add your own

  • 1. میم  |  ژانویه 26, 2010 در 8:54 ب.ظ.

    رفیق، بی‌رحم، لااقل فکر دل ما را بکن توی این پاتخت غربت..
    ای وای…

    پاسخ
  • 2. میم  |  ژانویه 26, 2010 در 8:55 ب.ظ.

    رفیق، بی‌رحم، لااقل فکر دل ما را بکن توی این پاتیخت غربت..
    ای وای…

    پاسخ
  • 3. نسیم شمال  |  ژانویه 26, 2010 در 8:59 ب.ظ.

    خدا عمو جواد رو برات نگه داره ….
    جای خالی بعضی چیزا قرار نیست پر بشه … بساز و زندگی کن
    شاد باش پسر

    پاسخ
  • 4. مهزیار  |  ژانویه 26, 2010 در 9:54 ب.ظ.

    سلام بر نبی عزیز، و برادر گلم
    نمیدونم چی بگم…
    هزاران لایک برای فامیل و پدر گرامیتان، امیدوارم ما بتونیم محبتها و از خود گذشتگی های این عزیزان رو جبران کنیم

    پاسخ
  • 5. كيقباد  |  ژانویه 27, 2010 در 8:43 ق.ظ.

    و كاپشن ها …
    كاپشن هايي كه كاپشن دروغ نبود !

    پاسخ
  • 6. sara  |  ژانویه 27, 2010 در 9:05 ق.ظ.

    هنوز هم فامیل خوبی دارید.فقط جای بعضی ها خالیه که انگار هیچ وقت پر نمیشه.اونوقته که همه ی خاطرات شیرین چقدر سخت و تلخ میشه برای آدم.به خاطر آوردنشون دردآوره.الان که خوندمت انگار همه جا بوی پیازداغ و ادویه و چای میده.خیلی خوب نوشتی.

    پاسخ
  • 7. یلدا  |  فوریه 1, 2010 در 7:39 ق.ظ.

    سلام خوبین؟ من هم یه موقعی صاحب یه فامیل خوبی بودم ولی این دور هم جمع شدن ها و این صمیمیت ها دوامی نداشت ویکی از عزیزترین عزیزهاما از دست دادم یه سایه بالای سر که حتی هنوز کاملا یاد نگرفته بودم اسمشا به زبون بیارم .پدر …آره شاید یه جورای درد مون یکی باشه ……..ولی به قول مادرم قسمت ماهم این بوده ولی من دهنوز نتونستم قبول کنم به من کمک کن تورو خدا

    پاسخ
  • 8. هدایتی  |  فوریه 6, 2010 در 11:25 ب.ظ.

    یک ساعت میشه که دارم فکر می کنم چی برا یه عضو یه فامیل خوب بنویسم .

    پاسخ
  • 9. محمد ادیبی  |  فوریه 7, 2010 در 9:13 ق.ظ.

    نبی جان دلمان برایت تنگ شده

    پاسخ
  • 10. حسین پروند  |  فوریه 7, 2010 در 1:44 ب.ظ.

    درود

    هزاران درود تقدیم به نبی

    کجایی /

    وقت کردی اطلاعی بهم بده

    بدرود

    پاسخ
  • 11. hamid.sh  |  فوریه 8, 2010 در 11:25 ق.ظ.

    السلام عليك ايها النبي…
    فاميل خوبي بوديد…. بازهم فاميل خوبي خواهيد بود…. زببا بود دلنوشته ي شما…
    از اين حرفا كه بگذريم ما قبلاً برنامه اي با هم داشتيم و قرار بود حضرتعالي نيمچه قالبي جهت استفاده اين حقير سرتاپاگناه در وبلاگم بسازيد كه نميدانم آيا مصالح موجود نيست يا شاگردان خوب با استاد همراه نمي شوند تا اين خانه خشت و گلي ما آباد شود….
    در هر صورت اين حقير شبانه روز براي سلامتي شما دعا مي كنم و اين را فقط و فقط خودم و خدايم مي داند و انشاءالله كه قالب ما نيز ساخته شود تا هم خودم و هم خدايم از تو راضي و شاد گرديم..
    من الله توفيق
    خطه جنوب – ضلع غربي لوله هاي نفت و گاز – كنار دير – جنوب كوه

    پاسخ
  • 12. hamid.sh  |  فوریه 8, 2010 در 11:26 ق.ظ.

    كنار دريا )) تصحيح مي شود…
    انفسكم الله

    پاسخ
  • 13. منگنه  |  فوریه 26, 2010 در 7:20 ب.ظ.

    سلام
    وبلاگ قشنگی داری . قلمتم حرف نداره . راستش توجامعه ما خلا همچین حرفایی حس میشه خیلیا داره یادشون میره این آرامشو امنیتو از کجا دارن .یادشون رفته شهدا برای چی رفتن یادشون رفته …
    خوشحال میشم بهم سربزنید.http://mangane13.blogfa.com/

    پاسخ
  • 14. she  |  مارس 2, 2010 در 12:22 ب.ظ.

    nabi ghalamet marekast be khoda!
    aslan hamechizet marekast..
    kheili dustet daram

    پاسخ
  • 15. ....man...  |  ژانویه 16, 2011 در 1:49 ب.ظ.

    alie…hamin:(

    پاسخ

برای هدایتی پاسخی بگذارید لغو پاسخ

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed